نه آن لیلاترین مجنون نه شیرینم نه فرهاد
فقط مثل تو غمگینم فقط مثل تو دلتنگم
اگر آبی تر از آبم اگر همزاد مهتابم
بدون تو چه بی رنگم
بدون تو چه بی تابم
از مرز خوابم می گذشتم،
سایه ی تاریک یک نیلوفر
روی همه ی این ویرانه فرو افتاده بود.
کدامین باد بی پروا
دانه ی این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟
در پس درهای شیشه ای رویاها،
در مرداب بی ته آیینه ها ،
هر جا که من گوشه ای از خودم را مرده بودم
یک نیلوفر روییده بود.
گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت
و من در صدای شکفتن او
لحظه لحظه خودم را می مردم.
بام ایوان فرو می ریزد
و ساقه ی نیلوفر برگرد همه ی ستون ها می پیچد.
کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
نیلوفر رویید ،
ساقه اش از ته خواب شفافم سر کشید.
من به رویا بودم ،
سیلاب بیداری رسید.
چشمانم را در ویرانه ی خوابم گشودم:
نیلوفر به همه ی زندگی ام پیچیده بود.
در رگ هایش ، من بودم که می دویدم.
هستی اش در من ریشه داشت،
همه ی من بود.
کدامین باد بی پروا
دانه ی این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
گفتم با تو هستم ، اگر تو نیز با من باشی ، اگر روزی نباشی ، من نیز در این دنیا نیستم!
گفت ، با تو می مانم ، اگر تو نیز با من بمانی ، اگر روزی باشم ولی تو نباشی ،
من نیز با تو می آیم هر جا که باشی !
لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام مستم
باز میلرزد دلم دستم
باز گویی در هوای دیگری هستم
ای نخورده مست لحظه دیدار نزدیک است
امشب دلم پُره، امشب مسافری
فرصت نشد بگم چی می کشم بری
چشمم به رفتنت، دلگیرم از خودم
فرصت نشد بگم، من عاشقت شدم
من عاشقت شدم، ما میرسیم به هم
کاش مونده بودی و میشد بهت بگم
ما عاشق همیم، ما میرسیم به هم
کاش اینجا بودی و میشد بهت بگم
میترسم از همه، ازین شبهای سرد
تو فکر رفتنی، کاریش نمیشه کرد
میخواستم بهت بگم، فکر کسی نباش
میخواستم بهت بگم ، اما دلم نذاشت
من عاشقت شدم ، ما میرسیم به هم
کاش مونده بودی و میشد بهت بگم
ما عاشق همیم، ما میرسیم به هم
کاش اینجا بودی و میشد بهت بگم…
کاش…